چند روز پیش ویدئویی از سابین هوسنفلدر در یوتیوب منتشر شد که در آن بحث میکرد که آیا جهان توانایی تفکر دارد یا خیر. برای کسانی که با سابین آشنا نیستند، او یک فیزیکدان و یکی از بهترین مجریان موضوعات علمی است. بدون کرک، بدون عرفان - فقط حقایق و اصول فیزیکی. او مطالب بسیار خوبی در زمینه مکانیک کوانتومی دارد، به عنوان مثال، جایی که او نشان می دهد که این پدیده ها عرفانی نیستند، بلکه عجیب و غریب هستند و از طریق ریاضیات قابل کنترل هستند. به همین دلیل دیدن او (به ظاهر) غوطه ور در موضوعی که عرفانی به نظر می رسد، مانند جهان متفکر، شگفت آور بود. علاوه بر این، او ادعا می کند که ممکن است.
مطمئناً هرکسی که ویدیو را تماشا کند ناامید نخواهد شد. سابین به سبک خود وفادار به موضوع از منظر فیزیک می پردازد.
البته اولین سوال این است که تفکر یا شاید آگاهی را چگونه تعریف می کنیم. این موضوعات هنوز موضوع بحث های شدید امروزی هستند، اما بیشتر آنها به احتمال زیاد موافق هستند که تفکر شامل نوعی پردازش اطلاعات است. و اگر اینطور باشد، انتقال اطلاعات باید اتفاق بیفتد. با این حال، می توان بلافاصله با استفاده از دانش فعلی ما از فیزیک به این موضوع پرداخت. بر اساس نظریه نسبیت انیشتین، اطلاعات نمی توانند سریعتر از سرعت نور منتقل شوند. این یک حد بالایی را بر هر ساختار فکری تحمیل می کند. اگر چیزی بیش از حد بزرگ باشد، انتقال آهسته اطلاعات از توانایی آن برای فکر کردن جلوگیری می کند - یا این کار را به طور باورنکردنی آهسته انجام می دهد.
به طور مشابه، محدودیت کمتری نیز برای تفکر وجود دارد، زیرا کوچکترین واحد برای ذخیره اطلاعات می تواند یک ذره بنیادی باشد. علاوه بر این، به دلیل نویز محیطی، ذخیره سازی اطلاعات پایدار به ساختارهایی بسیار بزرگتر از اتم ها نیاز دارد. این توضیح خوبی برای این است که چرا انسان ها - و به طور کلی زندگی متفکر - در مقیاس متوسط وجود دارند.
با توجه به موارد فوق، ما باید بلافاصله ایده یک جهان متفکر را رد کنیم، اما سابین در ویدیوی خود اشاره می کند که چند حفره وجود دارد.
یکی از این حفره ها این است که در حالی که سرعت نور محدودیتی را بر حرکت در فضا تحمیل می کند، خود فضا لزوماً همگن نیست. طرفداران داستان های علمی تخیلی ممکن است فوراً به کرم چاله ها فکر کنند - مناطقی که دو نقطه دور از فضا را به هم متصل می کنند. کرمچاله را نباید به عنوان یک تونل با طول مشخص تصور کرد. بلکه صرفاً یک ساختار عجیب و غریب از فضا است. اگر به چپ سفر کنم، ممکن است 10 سال نوری طول بکشد تا به ستاره بعدی برسم، اما ممکن است مسیر کوتاهتری به سمت راست وجود داشته باشد که تنها 1 دقیقه نوری طول میکشد.
ما هنوز هیچ کرمچاله ای را کشف نکرده ایم، اما این بدان معنا نیست که آنها نمی توانند وجود داشته باشند. این امکان وجود دارد که دنیای اطراف ما پر از آنها باشد، اما آنها آنقدر کوچک هستند که ما قادر به تشخیص آنها نیستیم. با این حال، ممکن است اطلاعات بتواند از طریق آنها عبور کند. شاید سیستم عصبی کیهان به شدت در جهان ما میپیچد و ما کاملاً از آن بیخبر میمانیم.
راه گریز دیگر این است که نظریه نسبیت در واقع وجود سرعت هایی بیشتر از سرعت نور را رد نمی کند. فقط بیان می کند که اگر چیزی کندتر از سرعت نور حرکت کند، نمی توان آن را شتاب داد تا از آن تجاوز کند. با این حال، احتمال وجود ذراتی که ذاتا سریعتر از نور هستند را رد نمی کند. این ذرات فرضی تاکیون نامیده می شوند. آنها سریعتر از سرعت نور حرکت می کنند و نمی توان آنها را تا زیر سرعت نور کاهش داد.
هیچ چیز این احتمال را رد نمی کند که کیهان دارای یک سیستم عصبی متشکل از کرمچاله های کوچک یا مغز تاکیون (که بسیار سردتر از مغز پوزیترونیک به نظر می رسد) باشد. به همین دلیل، قوانین فیزیک این احتمال را که جهان می تواند فکر کند را کاملاً منتفی نمی کند.
البته این سوال باقی می ماند که آیا چنین جهان تاکیون مغزی می تواند چیزی در مورد ما بداند. حتی اگر کائنات فکر کند، بعید است که وجود ما به هیچ وجه برایش مهم باشد – یا اینکه افکار کیهان بر ما تاثیری داشته باشد. بنابراین، برای کسانی که به دنبال خدا هستند، احتمالاً این مکان اشتباه است. یک جهان متفکر واقعاً با مفهوم سنتی خدا همسو نیست. با این حال، برای اطمینان از اینکه حتی کسانی که به همین دلیل شروع به خواندن این مقاله کردهاند، ناامید نشوند، بیایید به یک خط استدلال بیشتری بپردازیم.
توجه! هشدار شبه علمی!
سابین از قوانین فیزیک شروع کرد و بررسی کرد که آیا آگاهی می تواند به عنوان یک ویژگی ظاهر شود یا خیر. اما اگر آگاهی بنیادی باشد و قوانین فیزیک ظهور کنند چه؟
اولین مقاله ای که در HackerNoon نوشتم دقیقاً در مورد همین موضوع بود. چه میشود اگر جهان در واقع یک مغز باشد – یک ساختار متفکر که از اختلال هویت تجزیهای عظیم رنج میبرد و خود را میلیاردها انسان تصور میکند؟ در این صورت واقعیت فیزیکی و دنیای اطراف ما چیزی بیش از رابط بین آگاهی های فردی نخواهد بود. رد کردن این احتمال غیرممکن است زیرا هر آزمایشی که ممکن است برای رد این نظریه انجام دهیم با شکست مواجه خواهد شد. آگاهی ما همیشه واقعیتی را ایجاد می کند که با قوانین فیزیک مطابقت دارد همانطور که ما انتظار داریم. بله، بله، من در مورد فرضیه شبیه سازی قدیمی صحبت می کنم. برای کسانی که علاقه مند به بررسی بیشتر این موضوع هستند، می توانند مقاله ای را که ذکر کردم را مطالعه کنند:
یکی از استدلالهای مخالف فرضیه شبیهسازی این است: "خوب، اما کامپیوتری که شبیهسازی را اجرا میکند چه کسی ساخته است؟" پاسخ بسیار ساده است: کامپیوتری وجود ندارد (مثل اینکه قاشقی وجود ندارد). همانطور که دیدگاه علمی پذیرفته شده کنونی معتقد است که جهان از هیچ پدید آمده است، یک ساختار تفکر - یک "جهان مغز" - می تواند به طور مشابه از هیچ پدید آمده باشد. در این جهان، این کهکشان ها و ستاره ها نبودند که در طول زمان شکل گرفتند، بلکه افکار و آگاهی ها بودند. من همچنین یک مقاله کامل در مورد این موضوع نوشته ام. اگر علاقه مند هستید، می توانید آن را در اینجا بخوانید: مقدمه ای کوتاه بر نظریه مغز بولتزمن
با رسیدن به پایان این مقاله، هنوز پاسخی برای سوال خود نداریم. ما هنوز نمی دانیم که آیا جهان فکر می کند یا نه. با این حال، من معتقدم که ما ایدههای جدید زیادی به دست آوردهایم - ایدههایی که شاید حتی فراتر از این سؤال هستند.